اندر احوالات نیلوفر بودن!

نیلوفر بودن یعنی به جون خریدن لیمو بودن...لیلو بودن...از همه بد تر...لولو بودن! 

  • موافق [ ۱۶ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۳۴ ]
    • نیلی ‌
    • يكشنبه ۱۱ تیر ۹۶

    بلاگر ها ضد نظر من وُیگولَنزْجْ!

    این روزا...عجیب دوست دارم در مورد خیلی چیزا حرف بزنم...ولی تا انگشتم میاد فارغ از ظرف شستن (!) کیبورد رو لمس کنه، اَدی یه بلاگر خدآ خیر ندیده با یه پست که دقیقا در پیرامون موضوع مد نظر منه و دقیقا تر، ضد نظر منم هست، ستاره ی وبشو روشن می کنه!حالا کی دیگه روش می شه باهاش مخالفت کنه؟! دشمن! :|


    برای رفع هر شبهه ای: من وب اونا نمی کامنتم!

    +عجیب گیر دادم به عنوان های خرکی! :)

    فلسفه ی عنوان: معادل مصدر «گفتن» در گویش برره ای «وَگفتن» است که بصورت زیر صَرف می شود:

    وگوئَم، وگوئی، وگوئد، وگوئی، وگوئید، وُیگولَنزْجْ.

    پس ویگولنزج یعنی "می گویند"

  • موافق [ ۱۱ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • نیلی ‌
    • جمعه ۹ تیر ۹۶

    مَهلی نبودم!

    با رفقا چادر به سر در حوالیِ محل زندگیمان کمی کارهای رفیقانه از خود بروز دادیم...که ما مثبت ها و آرام هایش را می گذاریم:


    عکس دست جمعی :|


    با خانواده و داماد ها و خواهر زاده و ها و بقیه ی مخلفات، بعد از چند سال و اندی، بیرون رفتیم! خانواده ی ما عجیب از بیرون رفتن عاجزند و سالی یک بار از خانه دل می کنند! ولی اگر بروند، آن روز چیز خوبی از آب در می آید. مکالمه ی من و یک نفر دیگر در همان روز:

    - سهیل بیا اینور.

    - سخته تو این سَنگا لیلوفَک! چیکار داری؟!
    - عکس هنری می‌گیری ازم؟
    - بیا می خوایم دست جمعی بگیریم!
    - یه دونه فقط!
    - ژستتو بگیر!
    خندم گرفت...ژستمو که گرفتم اونم خندش گرفت:
    - ای ژست نگیری!
    بیشتر خندیدم و این خندیدنمون همزمان شد با عکس گرفتن سهیل 
    قلعه نادر - کهگلویه و بویر احمد - تیر 96

    نمک شو!
    + عاقا! روی عنوان زیاد متمرکز نشوید!
  • موافق [ ۱۶ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۲۱ ]
    • نیلی ‌
    • چهارشنبه ۷ تیر ۹۶

    زارمندم...!

    پیرامون اخباری که هم اکنون به دست همکاران رسیده، گفته شده در کشور سوئیس به علت دمای بالای هوا -37 درجه سانتی گراد - چهار نفر به گرما زدگی دچار شدند و دو نفر سکته ی قلبی کردن. در این راستا وزیر آب و هوای این کشور (!) نیز استفای خود را اعلام کرد!

    دوست عزیز...حالا اینور رو دریاب!

     تو خوزستان http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif دمای هوا به 50 درجه ی سانتی گراد رسیده. ساعت دو بعد از ظهر هم هست...اونوقت طرف تو پارک در حال پیاده رویه! یکی دیگه داره بساط دست فروشیشو لب جاده پهن می کنه...حالا بماند که یکی دیگه داره فلافل تازه و داغ می فروشه! تازه مشتریاش سوالشون اینه: "داغه دیگه؟! سس تندشم زیاد بریز وُلِک!" http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

    حالا به همه ی اینا، با توجه به ماه رمضون، توان دو بدید!

    یک عدد نیلیِ جزغاله شده یِ در حال تایپ هستم! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

    نیمه شب خواب دیدم این یارو 50 درجه ی سانتی گراد، داره دنبالم می دوعه! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_lol.gif


    + معده ی خاک بر سر بنده، اندکی {مشکل} داره! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_lol.gif دیگه واسه پست قبلی نگید "قانع باش" وگرنه سرمو با شتاب 24 نیوتون بر کیلوگرم، می کوبونم تو پشم شیشه!

  • موافق [ ۱۱ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۲۲ ]
    • نیلی ‌
    • جمعه ۲ تیر ۹۶

    داماد اِفطاری می دهد!

    افطار در خیابان http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

    همه دوماد دارن ما هم دوماد داریم http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif دختر به اون شنگولی و دست گلی بهت دادیم که بعد سه سال غلامی کردن برای ما، بهمون یخ در بهشت بدی؟! زمونه دنیا وَردُرون وُبی! (اصطلاح لری!)

    با ذوق عکس گرفتم یه وقت فکر نکنه ناراضی ام http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_lol.gif



    با این حال، عکسو دوست دارم! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_smile.gif

  • موافق [ ۱۴ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۳۳ ]
    • نیلی ‌
    • چهارشنبه ۳۱ خرداد ۹۶

    مَرو اِی آرامش! :|

    از نوبت اول به دوم یک نمره از معدلم کسر شده! پشتکارم ستودنیه!

    مغزم در حالت نرماله و قلبم هم صدای خر و پفش کاملا قابل شنیدنه!

    فقط نگران خانوادم که سکوت کردن...آرامشِ قبلِ طوفان و گردباد و سیل و کتک و داد و بیداد و از این صوبتاست.

    +کاش برادر محسن اینجا بود! :/ سپر خوبیه!

  • موافق [ ۱۵ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۳۷ ]
    • نیلی ‌
    • يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶

    غلط کردن برای همین موقع هاست!

    از مادر تمنا کردم که بگذارد امروز من یک کاری، به جز ظرف شستن قناعت کنم! (به این دلیل "ظرف شستن از دید دیکتاتوری!") در واقع التماسش کردم که ظرف شستن را از لیستِ کوچول موچولِ کارهایم، پاک کند! خوب او هم که دلش از سنگ نیست! با طمأنینه قبول کرد که من غذا را آماده نمایم که چشتان روز خوش ببیند! :دی

    این بلا به سرمان آمد

    نتیجه اخلاقی: ظرف شستن با تمام سختی هایش، حداقل سوختگی ندارد!

    +در تعجبم این فسقل سوختگی چه دردی دارد! خواهر می گوید عصب هایت دارند می میرند! برای شادی روحشان صلوات! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_sad.gif

  • موافق [ ۱۳ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۳۱ ]
    • نیلی ‌
    • دوشنبه ۲۲ خرداد ۹۶

    جوراب.

    وقتی یه سرباز [مدیونید فکر کنید برادرمو می‌گم] وارد خونه می‌شه، ناگهان همه‌چیز اسلو‌موشن می‌شه. اجزای خونواده با هیجان و ترس، به جنب و جوش می‌افتن و پدر به عنوان فرمانده، در حالی که فریاد می‌زنه:«move! move» دکمه‌ی مخصوصی رو فشار می‌ده تا ماسک‎های تنفس از پنکه‌سقفی، آویزون شن. در همون حالتِ اسلو‌موشن، مادر  با حرکات دستش، طرز استفاده از ماسک‌ها رو به بقیه یاد می‌ده. 

    این روند تا جایی ادامه داره که سرباز مذکور، سری از تاسف تکون بده و خونه رو ترک کنه.

  • موافق [ ۱۶ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • نیلی ‌
    • يكشنبه ۲۱ خرداد ۹۶

    ظرف شستن از دید دیکتاتوری!

    هیچ چیز به اندازه ی ظرف شستن توان بی حال کردن مرا ندارد. 

    اگر بدانم کدام مخ نشسته ای، این ظرف شستن را رایج کرده، نزدش رفته و دو عدد سیلی حواله ی لپ هایش می کنم. وقتی این حرف را در حضور فرد مستبد و دیکتاتور خانه یا به زبان ساده تر همان مادر، به زبان می آورم، با چشمانش چنان چشم غره ای می رود که دردش از بمب اتمی که بر سر هیروشیما هم خورد، بیشتر است!
    هر چه هوار می زنم : "بابا ایها المستبد! ظرف شستن جان از تنم می رباید. " عذر می خواهم... ولی محل سگ به ما نمی گذارد. هر وقت جرات می کنم و می گویم: "من، ظرف، شستن، نمی کنم! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif " مقدار زیادی بحث صورت می گیرد و حرف او این است:
    - وقتی بزرگ شدی، مستقل شدی یا هر چیز دیگه ( من هم که اصلا نمی دانم از چه چیز دیگری سخن می گویدhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_biggrin.gif) باید این روحیه ی کدبانویی رو داشته باشی! نه که روز اول مثل مُرده ی نشسته، برگردی اینجا و بگی بیا ظرفامو بشور!
    من- خوب آدم تو موقعیتش قرار بگیره، مجبور می شه اون کارو انجام بده.
    - تو کدوم موقعیت؟! (نگاه مشکوک)
    من نیز وقتی بحث به اینجا می کشد خودم را به آشفتگی می زنم و راست می ایستم و با صدای مثلا بغض داری می گویم:
    - اصلا همه کارات برا اینه که زودتر منو شوهر بدی و از دستم راحت شی!
    و آه...! که در برهه ای از زمان، این حرف نقطه ضعف مادر بود و کمی نرم می شد. چون با خودش می گفت: "اگر همین طور سخت گیری کنم، روحیه ی دخترم خدشه دار می شود و حس اضافی بودن به او دست می دهد." ولی از وقتی فهمید این حرفِ بی ربط من برای رد گم کنی است، همان طور که از اول گفتم دیگر محل سگ هم به من نگذاشت http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_smile.gif

    + و من خودم همچنان در عجبم بعد از سه سال، کِی قرار است این روحیه ی کدبانویی در من وجود آید...هر چند همین حالا هم با زور و دیکتاتوری، روحیه ی کدبانویی در من وول می خورد! با زور ها...! 
  • موافق [ ۱۴ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۲۳ ]
    • نیلی ‌
    • سه شنبه ۱۶ خرداد ۹۶

    "ب" اولین حرف نیلی !

    داشتم به این فکر میکردم که تابستون در راه است :) مثل همیشه، نچسب و حال به هم زن گوشه ی اتاقم می شینم و تا شروع مدارس به دیوار خیره می شم!حذف فرمت متن

    خوب بهتر نیست بیام اینجا رو با پستا و کامنتام مستفیظ کنم؟ ( از شما چه پنهون مدال طلای "مستفیظ کننده برتر " رو همین امسال گرفتم :| )

    خلاصه این که بعد از این پست، هیچ پستی نمی ذارم تا 20 خرداد که امتحانای نچسب تر از خودم تموم شن ^___^

     

    پ.ن1: برگشت نیلی بعد از 8 ماه =|

    پ.ن2: به فکر یه تغییر اساسی ام :)

    پ.ن3: منظور از اسم این پست چیز خاصی نبود فقط "ب" به معنای بــرگشتن بود که بعد از مدت ها اولین حرف من به حساب میومد :|

  • موافق [ ۱۵ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۲۱ ]
    • نیلی ‌
    • چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
    یکی از بهترین‌ کارهایی که تونستم توی زندگیم انجام بدم، نوشتن وبلاگ تو دوران نوجوونیم بود.