۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

هذیان‌گویی دختری که معلم شد.

وقتی نتیجه رو به چشم دیدم جیغ زدم. مادر توی آشپزخونه بود. داشت با خاله حرف می‌زد. انگار صدای من به گوشش رسید که صورتِ هیجان‌زده و پر اضطرابش رو توی دیدم گذاشت. هول زده پرسید قبول شدی؟ فقط جیغ زدم. من از اون دسته‌ آدمای لوسِ جیغ‌جیغی نیستم اما اون لحظه فقط جیغم گرفته بود.

باید به همه می‌گفتم...من قراره معلم شم.

به خانواده گفتم و حالاست که می‌تونید من رو تاج سر همه تصور کنید. باورتون می‌شه دو روز از اون روز گذشته و هنوز مادر حتی یک بار غر نزد که ظرفا رو بشور! اما من واقعاً انقدرا هم بیشعور نیستم. خودم ظرفا رو شستم. با مایع ظرف‌شویی و اسکاچ. دست‌کش هم که مال سوسولاست...

بگذریم. کم کم زشتی‌های نتیجه‌ی کنکور ۹۸ داشت خودش رو نشون می‌داد. پیام‌هایی برام فرستاده می‌شد از طرف رفیق رفقا و آشناها‌ حاکی از این‌که: قبول نشدم/قبول شدم اما راضی نیستم/فکر کنم امسال هم بمونم برای سال دیگه/باورت می‌شه جمشیدی پزشکی نیاورد؟/دیدی گفتم مهندسی چمران نمیارم؛ تو فقط بی‌خودی دلداری می‌دادی/نیلی حالم بده 

و هزار هزار تای دیگه که از منِ خوشحال یه نیلیِ بدحال ساخت. حالا با وجود همچین روحیه‌ای، کاملاً پتانسیل اینو داشتم که به عمق فاجعه پِی ببرم. منظورم به اولویتاییه که بعد از دانشگاه فرهنگیان زده بودم و من شرمنده‌ی همه‌شون شدم. مخصوصاً اون مهندسی کامپیوتر، عزیز من! دلم می‌خواد شخصا ًازش معذرت خواهی کنم. عذرخواهی با این مضمون: ببخشید که یه عمر برات له له زدم اما نوبت به اولویت بندی که رسید، کُدت بعد از فرهنگیان قرار گرفت. ببخشید که توی خانواده فقط من دوسِت داشتم. ببخشید که من برات پارتیِ کلفتی نبودم وگرنه تو باید اولویت اولم می‌بودی. ببخشید که برای تو بی‌عرضه بودم.


تهش وقتی همه‌ی این افکار به اوج خودشون می‌رسن، سعی می‌کنم به اون فسقلیایی که قراره چند سال بعد دو دو تا چارتا یادشون بدم، فکر کنم. فکرشو کنید...احتمالاً یه‌دونه حسینِ شیطون توی کلاسم دارم. 

یه دونهِ نیمایِ چرب‌زبون.

یا یه امیرعباسِ کله‌خراب.

یا یه آرشامِ خجالتی.

یا یه زهرایِ درس‌خون.

یا یه محدثه‌ی لوس.

یا یه النازِ ابروبرداشته حتی! 

دهه نودی‌ان دیگه! باید انتظار هر چیزی رو داشت ازشون.



برای کنکوری‌ها نوشت: کنکور سخته. اما چیزی که سخت‌ترش می‌کنه امید و توقع بی‌جاست. اگه یک ساعت درس خوندی، به این فکر نکن که خب من روزانه یک ساعت درس می‌خونم پس سازمان سنجش وظیفه داره منو به رشته‌ی مد نظرم برسونه. نه! از این خبرا نیست. برای هدفت تلاش کن. رویاپردازی کن. اما هیچ‌وقت اونو حقِ مسلم خودت ندون. 

بعدها کمی مهربون‌تر در مورد کنکور حرف می‌زنم. فعلاً از دستش عصبانی‌ام.

  • موافق [ ۱۴ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۲۷ ]
    • نیلی ‌
    • سه شنبه ۲۶ شهریور ۹۸

    من و عقرب ^_^

    توی مصاحبه ازم پرسید نظرت در مورد شهدای مدافع حرم؟! نظرم رو گفتم. گفت یعنی به نظرت به خاطر پول نرفتن؟! گفتم من کنار تموم اون رزمنده‌‌ها نبودم تا جواب این سوالو بدونم. اما حداقل یه نفر مثل شهید حججی رو می‌دونم به خاطر پول نرفت.

    نتیجه این‌که کمتر از دو هفته مونده تا فهمیدنِ این‌که قراره معلمِ آینده شم یا مهندسِ آینده! 

  • موافق [ ۱۲ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۲۴ ]
    • نیلی ‌
    • پنجشنبه ۱۴ شهریور ۹۸
    یکی از بهترین‌ کارهایی که تونستم توی زندگیم انجام بدم، نوشتن وبلاگ تو دوران نوجوونیم بود.