با رفقا چادر به سر در حوالیِ محل زندگیمان کمی کارهای رفیقانه از خود بروز دادیم...که ما مثبت ها و آرام هایش را می گذاریم:


عکس دست جمعی :|


با خانواده و داماد ها و خواهر زاده و ها و بقیه ی مخلفات، بعد از چند سال و اندی، بیرون رفتیم! خانواده ی ما عجیب از بیرون رفتن عاجزند و سالی یک بار از خانه دل می کنند! ولی اگر بروند، آن روز چیز خوبی از آب در می آید. مکالمه ی من و یک نفر دیگر در همان روز:

- سهیل بیا اینور.

- سخته تو این سَنگا لیلوفَک! چیکار داری؟!
- عکس هنری می‌گیری ازم؟
- بیا می خوایم دست جمعی بگیریم!
- یه دونه فقط!
- ژستتو بگیر!
خندم گرفت...ژستمو که گرفتم اونم خندش گرفت:
- ای ژست نگیری!
بیشتر خندیدم و این خندیدنمون همزمان شد با عکس گرفتن سهیل 
قلعه نادر - کهگلویه و بویر احمد - تیر 96

نمک شو!
+ عاقا! روی عنوان زیاد متمرکز نشوید!