۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

[صرفاً جهت یادگاری]

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • نیلی ‌
    • جمعه ۶ مرداد ۹۶

    دژِ خاکی!

    فرض کنیم یه توریستِ خارجی، قصدِ ایران گردی داره و از یه نفر می‌خواد که شرایط و جاهای دیدنیِ استان های مختلف رو به استحضارش برسونه.

    خب راهنما احتمالاً این‌طور راهنماییش رو شروع می‌کنه:

    «همدان یکی از شهر‌هایِ قشنگِ ایرانه که دارای آب و هوای پرفکتی هستش! همچنین آرامگاهِ بسیاری از مشاهیرِ ایرانی در این شهر وجود دارن. از جمله بابا‌طاهر و ابوعلی سینا و غیره. از شیراز برات بگم چقدر خوبه. شیراز هم همین ویژگی‌ها رو داره، منتها با آب و هوایِ کمی گرم تر! تخت جمشید هم که معروفه خودت باید بشناسیش. خب...از شیراز بگذریم. حالا یه کم پایین‌تر از شیراز به سمت چپ بپیچ؛ خب؟! اونجا معروف ترین و خفن ترین و خاک بر سـ... اهم... خلاصه بهترین استانِ ایران رو می‌بینی. کلی رکورد جهانی داره. ببینم...دمای ©°54 رو تو عمرت از نزدیک دیدی؟! خوزستان خودش یه کتابِ گینسِ وُلِک؛ کلی چیز میز داره. وُیـْـــی [wyyyyy] نَفْتِش رو بگو! باید نفتشو ببینی...از زمیناشون شره شره نفت بیرون می‌ریزه. گاز هم همین‌طور. ولی من هیچ‌وقت نفهمیدم چرا خودشون هیچ استفاده ای از گاز ندارن. ساعتِ 2 بعد ‌از ظهر که می‌شه این کدبانوهای خوزستانی چادر مشکی به سر، سرِ تقاطعِ خیابونا می‌ایستن و با گرمای طبیعی‌ِ آسفالت ناهارشونو می‌پزن...اونوخ ازشون که بپرسی چرا با اجاق گاز کار نمی‌کنید؛ با تعجب می‌گن: "گاز؟! وُلِک گاز دیگه چیه؟! ما فقط گاز رو صادر می‌کنیم، کاربرد دیگه ای نداره." تازه گرد و خاک هم به کلکسیون افتخاراتشون اضافه شده. خلاصه سرتو درد نیارم...خوزستان بهترینه! بهتره اول بری خوزستان. ده دقیقه...فقط ده دقیقه تو هوای آزادش بمون اگه [برنز] نشدی تف کن تو صورت من! صد در صد تضمینی. چه مَردمِ خونگرمی هم داره...اگه فردِ خونسردی بینشون پیدا کردی دو دیقه بذارش زیر نورِ مستقیمِ آفتاب...خونگرم که سهله...خونش برات قُل‌قُل می‌کنه.»


    پی‌ نوشت: پیش‌بینی شده بود چند روز‍ِ دیگه گرد و خاک وارد خوزستان می‌شه! لامصب گرد و خاکِ دلش برامون تنگ شد. امروز تشریف فرما شدن.


  • موافق [ ۹ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۴۰ ]
    • نیلی ‌
    • پنجشنبه ۵ مرداد ۹۶

    کمی متفاوت؟! نه جانم...خــیلی متفاوت! :)

    تنها هدیه‌ی دریافت شده‌ام برای روز دختر از برادرِ جان...سهیل...

    امروز بعد از پنج هفته دیدمش...

    [سعی می‌کند لبخند مصنوعی‌اش را حفظ کند]

    دستکش‌هاش هم سایز کوچیکه...دلتون بسوزه...

    [اشکش سرازیر می‌شود]


    خوب قطعا باید از رویای دخترانه‌ی اوشکولات و پاستیل بگذریم و برای تسکینِ درد، به دیکتاتوری بودنِ ظرف شستن، فکر کنیم.

    از ربطش به ظرف شستن که بگذریم، عاشق هدیه‌های منظور دار هستم. هدیه‌ای که با توجه به‌ حرفی که قبلا زدم، بهم اهدا شده و جنبه‌ی شوخی داره...


    پی نوشت: این پست کاملاً یهویی شد...قرار بود عکسای عقدِ فاطمه رو بذارم. رفت واسه پستِ بعدی!

  • موافق [ ۱۰ ] | مخالف [ ۰ ]
  • نظرات [ ۳۶ ]
    • نیلی ‌
    • چهارشنبه ۴ مرداد ۹۶

    هِـنِّرِ هِـنُّو...هِـنِّرِ هِـنُّو!

    "عقد بهترین دوستم"

    تو سنّ من، این ترکیب یه جوریه. نه؟!

     هیچ وقت به روش نیاوردم که 17 سالگی برای ازدواجش، خیلی زوده! 

    بله رو داده بود...نمی شد که گَند بزنم به بُنیانِ خانواده یِ تازه بنیانگزاری شدشون!

    [الکی مثلا تا این حد تأثیر گذار بودم!]

  • موافق [ ۱۲ ] | مخالف [ ۱ ]
  • نظرات [ ۵۹ ]
    • نیلی ‌
    • يكشنبه ۱ مرداد ۹۶
    یکی از بهترین‌ کارهایی که تونستم توی زندگیم انجام بدم، نوشتن وبلاگ تو دوران نوجوونیم بود.