این تن بمیره...
وقتی یکی ظرف میشوره،
جانِ من...مثل اُلاغ ظرف آلودهـتو نذار روی انبوهِ بقیهی ظرفا...
برو زیر فرش قایمش کن اون بُشقابِ کوفتی رو...ولی نذارش توی سینک، جلوی من.
به خدا که دردِ اون ظرف بیشتر از کلِ ظرف نَشُستِههایِ خانمانه...بِ خِداع...
پ.ن: پدر جدیداً یاد گرفته ظرفِ آبِ مُرغامونو میده من، تا جُلبک زُداییش کنم.
من دارم به کجا میرم؟!
پ.ن2: صدقه سریِ وبهاتان تخلیه شده احساساتم نسبت به سه بازیِ لعنتیِ دیروز. ممنان :)