دنبال ته لهجهش میگشتیم نیافتیم که. ته لهجۀ کجایی؟ من به عنوان کسی که کمتر از هشتاد سال سن دارم میگم چیزی به اسم پختگی نداریم. یهویی از خامی میرسی به سن سوختگی.
خب فارسیِ غلیظِ غلیظ هم نبود :) یکی از لهجههای خوزستان :دی
اون پختگی که شما عرض میکنید بله. چقدم قشنگ توصیف کردید :& ولی نمیشه انکار کرد که خیلی از افکار آدم دستخوشِ تغییر میشه و معانیِ واقعیِ خیلی چیزا براش روشن میشه.
هوم راستی...لهجه نداری...توم مث ماها فقط یکم رو "ق" مانور میدی:)) خوش صدا *_*
تُف به اون نارفیقی که وقتی ویس رو براش فرستادم بهم گفت «لهجهت منو کشته» :||||| اعتراف میکنم واقعا لهجه دارم ولی برای این ویس خیلی سعی کردم کمرنگ شه. :)
این مانور دادن روی قاف هم یادداشت شد تا در فرصت مناسب بررسی شه :دی
هم متن قشنگ بود هم صدات عزیز جان :) اتفاقا چند روز پیش داشتم فکرمیکردم، به ۶ ماه دیگه که شمع ۲۴ سالگی رو فوت میکنم. خیلی ترس داشت! دوست ندارم از ۲۳ بیشتر بشه... تا قبل این رو دوست داشتم و بزرگ شدن رو میخواستم ولی ازاینجا به بعد رو نه :|
خجالت دادی که :* دستِ نویسندهش درد نکنه :)
منم واقعا با اینکه کوچولویی بیش نیستم همیشه از بزرگ شدن میترسیدم. مخصوصا که همه یک صدا میگن از نوجوونیت لذت ببر که حسابی دلت براش تنگ میشه. اما وقتی حرف مامانم یادم میآد بیخیال میشم. میگه« همیشه فکر میکردم آدم که ۳۰ سالش شه یعنی آخرای عمرشه. ولی حالا که ۴۰ هم رد کردم فکر میکنم هنوز اولای جوونیمه»
ب ب چ صدایی .. چ سری چ دمی عجب پایی:دی ولی سی ساله هارو کلا پکوندیا:دی .. اقا سی سالتم شد حق جیغ تو تونل و قرتی بازی هنوز دس خودته .. معیارای ثابت اجتماعیو بشکون .. فریااااد بزن داااااد بزن:دی
پنیرم رو نمیدم :|
لِهشون کردم D: نه خب...نویسندهی متن اینجاش رو در وصف خودش گفته. وگرنه که مورد داشتیم ۹۰ سالهای که در تونل جیغ زد :دی
ببخشید. ولی باید اعتراف کنم که صداتون دلنشینه. و سی سالگی، بنظر من بحران نیست، این خودمونیم که بحران رو تعریف میکنیم. اگه سی سالگی رو بحران تعریف کردی، از خیلی از لذت های زندگیت محروم میشی(همینجور که تو وویس هم گفتی). ولی همیشه سعی کنید از همه لحظه های زندگیتون به بهترین شکل ممکن استفاده کنید. اونایی که جوون و نوجوون هستند بعضی وقت ها میگن که "کودک درونم هنوز فعال" من به شمایی که سی ساله شدی و رد کردی توصیه میکنم که همیشه کودک درون که نه ولی، جوون درونتون همیشه فعال و بیدار و سرحال باشه تا از لحظه لحظه های زندگیتون حتی تو بدترین شرایط لذت ببرید.
ببخشید که نظرم طولانی شد. خوشحال میشم بازم چنین وویس هایی رو حتی با لهجه شیرین تون بشنوم. (بنظر من لازم نیست که همه جا لهجتون رو پنهان کنید)
کمی اغراقه ولی متشکر از تعریفتون.
هر کس به صورت عادی باهام صحبت کنه به راحتی متوجه لهجهی من میشه. و چه بسا گاهی عمدا خیلی کلمات رو به زبانِ محلی میگم. ولی به نظرم این ویس نیاز به لهجه نداشت.
ممنون که اینقدر زحمت تایپ دادین و با تک تک کلمات موافقم :)
*اگه همچین وویسهایی دوست دارید، میتونید به رادیوبلاگیها هم سر بزنید.
نیلوشم:)))همین ورام،قبل کنکور خیلی پلاس بودم تو بیان😅الانم به لطف خدا چون کار و مسوولیت خاصی ندارم اصلا تفریحات برام رنگ و بوی قبل کنکور و نداره:))) من عامم نیستم،خاص کجا بود؟:))خاص تویی فدای تو بشم من،منم دلم برا خودت تنگ شده بود،میخوندمت از وقتی برگشتی:)خیلی خوشحال شدم که اومدی 😄اتفاقا اون وویس خیلی جالب بود،خیلی جدی،اونجا صدات خفن تر بود،الانم دارمش تو گوشیم فک کنم:/ صدای ترانه یه خرده جیغ داره فقط،خلاصه صدات هنرمندیه😃😜😘😘
داغونم کردی با این بندت :) قابل ستایشی اصن :)))))))
بروع بابا خاص خودتی و خودت :|
باعث شدی یه بار دیگه مشتاقِ به گوش دادنش شم.
خجالت نده جانا :)) ما از بیجنبهگانیم :)
*امیدوار باشم که توی یه وبِ جدیدِ متعلق به خودت باهات حرف بزنم یا چی؟
فدااات:)) نه توخاصی که اینقدر خوب بلدی ارتباط برقرار کنی و اینقدر خوب بنویسی،بیشتر از سن و سالت هم بلدی:))) وای چقدر تعارف تیکه پاره کردیم😅😂 خلاصه ارادت زیاد:))) امیدوار که باش،ولی فعلا حالشو ندارم،ایشالا سر فرصت سر همه تون درد میارم:)):/
بزنم لهت کنم :| بس کن این تعارفا رو...جمع کن این بساطو...به قول پشمال داد بزن فریاد بزن :دی
خیلی قشنگ و با احساس خوندین :) میدونید، نباید اینو از توی وبلاگ شنید! باید ساعتِ یکِ نیمه شب از رادیو پخش بشه :) توی اون سکوت و تنهایی شب! رادیو نیلگون مثلا D:
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند. اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
یکی از بهترین کارهایی که تونستم توی زندگیم انجام بدم، نوشتن وبلاگ تو دوران نوجوونیم بود.