تنها هدیهی دریافت شدهام برای روز دختر از برادرِ جان...سهیل...
امروز بعد از پنج هفته دیدمش...
[سعی میکند لبخند مصنوعیاش را حفظ کند]
دستکشهاش هم سایز کوچیکه...دلتون بسوزه...
[اشکش سرازیر میشود]
خوب قطعا باید از رویای دخترانهی اوشکولات و پاستیل بگذریم و برای تسکینِ درد، به دیکتاتوری بودنِ ظرف شستن، فکر کنیم.
از ربطش به ظرف شستن که بگذریم، عاشق هدیههای منظور دار هستم. هدیهای که با توجه به حرفی که قبلا زدم، بهم اهدا شده و جنبهی شوخی داره...
پی نوشت: این پست کاملاً یهویی شد...قرار بود عکسای عقدِ فاطمه رو بذارم. رفت واسه پستِ بعدی!